ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
تقریبا یک ماهه که زندگیمون به هم ریخته.اعصاب من خرابه،روحیم داغونه.حواس پرتی گرفتم.
با شوهرم داریم سر طلاق به توافق میرسیم.هفته دیگهدرست روز تولدم نوبت مشاوره داریم.
گاهی بهم میگه دوسم داره اما گاهی توی رفتاراش نفرت رو توی تک تک حالت هاش حس میکنم.میگن مردا علاقشون رو با عمل ابراز میکنن.پس چرا اون فقط حرفشو میزنه؟گاهی خیلی از کاراش لجم میگیره.گاهی مثه بچه هاست.....کاراش بچه گونه و نپخته است.یه جورایی هوسیه.گاهی مثل دختراست.سر آماده شدن یا انجام یه کاری انقدر لفتش میده که آدم دیوونه میشه.توی یه همچین مواقعی حتی نمیدونم چی باید بهش بگم.تنها کاری که از دستتم بر میاد سکوته.البته بعضی وقتها هم اگه مجالشو داشته باشم یه غری هم میزنم که اون خیلی عصبانی میشه.
تازگی ها سرم داد میزنه.خیلی بده.وقتی داد میزنه یه لحظه آرزوی مرگ میکنم.خورد میشم.میترسم.حالم اصلا خوب نیست.امیدوارم خدا حال باعث و بانیشو جا بیاره....
چند روز دیگه تولدمه.مطمئنم خونواده شوهرم به روی مبارکشون هم نمیارن.مثه پارسال.مثلا نوعروسشون بودم.حتی دریغ از یه تبریک خشک و خالی.دلم میگیره از سردی هاشون.خونوادگی منجمدن.میدونم شوهرم هم غیر از گفتن تبریک کار دیگه ای نمیکنه...نهایتا خیلی که ولخرجی کنه یه کتاب بهم هدیه بده یا دیگه اگه خیلی به خودش فشار بیاره یه گل.خوب من دلم یه چیز خاص میخواد....بیخیال.به قول مامانم روز تولد هم مثه بقیه روزهای ساله.اما من همیشه روز تولدم بیشتر از همیشه دلم میگیره.بیشتر از همیشه از اومدنم به این دنیا ناراحت میشم...انگار برای هیچکس اومدن من به این دنیا مهم نیست.شایدم واسه همه عادی شدم.انگار هیچکس از به دنیا اومدن من خوشحال نیست....
خدایا روزا خیلی سخت میگذرن...
کمکم کن...