تنهایی هایم را با تو قسمت می کنم

یادداشت های زنی با دنیایی از دلتنگی، برای آنکه همیشه در کنار اوست...

تنهایی هایم را با تو قسمت می کنم

یادداشت های زنی با دنیایی از دلتنگی، برای آنکه همیشه در کنار اوست...

خانم معلم مهربون

وایییییییییییی امروز جای مامانم رفتم سر کلاس!!!!!!

من امروز معلم شدم....

خیلی استرس داشت ولی فکر نمیکردم به این خوبی از پسش بر بیام.

جمع و جور کردن کلاس اونم توی هنرستان دخترونه واقعا خیلی سخته.

تجربه نفس گیر اما خوبی بود.

جالبه با کلاس هایی که بچه های شلوغی داشتن راحت تر بودم تا با کلاسای آروم.

اما از بس حرف زدم زنگ سوم فشارم افتاد،یکی رو فرستادم رفت واسم آبقند آورد.از بس آروم بودند کلاسشون فضای خیلی سنگینی داشت.نمیتونستم فکر کنم.مخم قاطی کرده بود.ولی خیلی خوش گذشت.کلی خندیدیم.

با این حال خدا رو شکر که امشب مامانم اینا از مشهد برمیگردن و خودش میره سر کلاس.

معلمی واقعا خیلی سخته....

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:25 http://mbz-times.blogsky.com/

سلاااااااااااااام خانم معلم

افرین به شما واقعا سرو کله زدن با بچه ها خیلی خیلی سخته ها و بهتون تبریک میگم

سلام خیلی ممنون.
آره خیلی سخته اما اگه باهاشون راه بیای خیلی لذت بخشه.من اگه از نظر جسمی توان 8 ساعت حرف زدن پشت سر هم رو داشتم حتما امروز هم میرفتم.
خدا رو شکر مامانم اینا برگشتن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد