ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در آغوشمی
ساده و دستیافتنی
ولی من هنوز ناباورم
هنوز نمیدانم
تو را در بغل دارم
یا حجمی از توهمی خوابزده را
هنوز نمیدانم چه شده
هنوز چون مردهای
درون گور خود سر بلند نکردهام
هنوز سرم
بر آن سنگ سرد و سخت نخورده
هنوز نمیدانم چه شده
در آغوشمی
و من موسم هجرت درناها را
در تو میجویم
و میگریزم از اکنون
میجهم سوی فردایی موهوم
و گم میکنم
لذت همآغوشیات را
در آغوشمی
و من میپندارم
شهرزاد مرا پرت کرد
میان قصههایش
میان آن لحظات نابی که
پر است از عشقهای چیده و رسیده
چون درختهای بهشتی
با شاخههای سخاوتمندشان
میوههایی که
خم شده
و تقدیمت میکنند.
در آغوشمی
من سودای گریه دارم
های های بیامان و یکریز
باران نابهنگام پاییزی تبریز
در آغوشمی
و من فکر میکنم
باید چیزی بگویی
حرفی از جنس آرامش
از آن حرفها که معمولاً
دلفریبان و لعبتکان حافظ
بیصدا و آرام
در غزلهایش زمزمه میکنند.
مرا به باور برسان
به باور آغوشت
در آغوشمی
و من هنوز فکر میکنم
در آغوشمی یا ...
چقدر عالی بود
مرسی عزیزم.
سلام رنگ بندی وبلاگتان معنای خاصی داره؟ مامخلص شمائیم. خیلی زیاد
سلام.لطف دارید.
نه همینجوری. ازش خوشم اومد.