تنهایی هایم را با تو قسمت می کنم

یادداشت های زنی با دنیایی از دلتنگی، برای آنکه همیشه در کنار اوست...

تنهایی هایم را با تو قسمت می کنم

یادداشت های زنی با دنیایی از دلتنگی، برای آنکه همیشه در کنار اوست...

اعصاب ندارم

گاهی انقدر ازش متنفرم که میخوام خرخرشو بجوم.خدا رو شکر الان پیشم نیست.

فکر میکردم نباید به گذشته آدم ها توجه کرد.اما حالا فهمیدم که گذشته آدم ها هیچ جوری قابل چشم پوشی نیست.البته من قبل از ازدواج گذشتشو نمیدونستم.وقتی وبلاگشو میخونم حالم بد میشه مخصوصا قسمت نظرات.خانم های جور واجوری که میدونم کی هستن.قلبهایی که شکسته.دخترهایی شبیه خودم که گول مردی با لباس دین و محبت رو خوردن.فرقش فقط اینه که اونا موقت بدبخت شدن،من دائم...آخه کجای دین گفته با احساسات آدم ها بازی کنین؟کجا گفته دل آدمها رو بشکنین؟خیلی پستی محمد.

امیدوارم هیچوقت وبلاگش یا نظراتش رو پاک نکنه تا هر وقت از تصمیمم پشیمون شدم یه سر بهشون بزنم.آخه آدم انقدر وقیح؟انقدر گستاخ؟اونم یه آخوند؟خجالت هم خوب چیزیه.شرم...حیا...

حالم به هم میخوره

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااااا...

این چه سرنوشتی بود؟

کثافت کاری تاچه حد؟وقتی خرعبلات و هرزگی مورد تحسین واقع بشه معلومه که آدم رو هوا بر میداره.

مردک انقدر مغرور و خودخواهه که هیچکس غیر از خودشو آدم حساب نمیکنه.از بس خونوادش اشتباهاتشو نادیده گرفتن.حتی افتخار میکنن که یه مرد سی ساله بی مسئولیت تربیت کردن.

خداوکیلی تو چی داری؟من احمقم که دوسش دارم....

خدایا دارم دیوونه میشم.میشنوی صدامو؟مگه از دلم خبر نداری؟خب آرومم کن.چقدر دیگه باید تو تنهاییام گریه کنم؟دیگه باید چیکار میکردم.خسته شدم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد